mp3 player شوکر

نام:
ايميل:
سايت:
   
متن پيام :
حداکثر 2000 حرف
كد امنيتي:
  
  
 
+ طناز 
در مورد يک انسان فوق العاده موفق !!!

از بدو تولد موفق بودم، وگرنه پام به اين دنيا نمي رسيد<\/h4>

از همون اول کم نياوردم، با ضربه دکتر چنان گريه‌اي کردم<\/h4>

که فهميد جواب «هاي»، «هوي» است.<\/h4>

هيچ وقت نگذاشتم هيچ چيز شکستم بدهد،<\/h4>

پي‌درپي شير ميخوردم و به درد دلم توجه نمي کردم!<\/h4>

اين شد که وقتي رفتم مدرسه از همه هم سن و سالهاي خودم<\/h4>

بلندتر بودم و همه ازم حساب مي‌بردند.<\/h4>

هيچ وقت درس نخوندم، هر وقت نوبت من شد که برم پاي تخته<\/h4>

زنگ مي‌خورد. هر صفحه‌اي از کتاب را<\/h4>

که باز مي کردم، جواب سوالي بود که معلمم از من مي‌پرسيد.<\/h4>

اين بود که سال سوم، چهارم دبيرستان که بودم،<\/h4>

معلمم که من را نابغه مي‌دانست منو فرستاد المپياد رياضي!<\/h4>

تو المپياد مدال طلا بردم! آخه ورق من گم شده بود<\/h4>

و يکي از ورقه‌ها بي اسم بود،<\/h4>

منم گفتم اسممو يادم رفته بنويسم!<\/h4>

بدون کنکور وارد دانشگاه شدم هنوز يک ترم نگذشته بود<\/h4>

که توي راهروي دانشگاه يه دسته عينک پيدا کردم،<\/h4>

اومدم بشکنمش که خانمي سراسيمه خودش را به من رسوند<\/h4>

و از اين که دسته عينکش رو پيدا کرده بودم حسابي تشکر کرد<\/h4>

و گفت: نيازي به صاف کردنش نيست زحمت نکشيد<\/h4>

اين شد که هر وقت چيزي از زمين برمي‌داشتم، يهو جلوم سبز مي شد<\/h4>

و از اين که گمشده‌اش را پيدا کرده بودم حسابي تشکر مي کرد.<\/h4>

بعدا توي دانشگاه پيچيد: دختر رئيس دانشگاه، عاشق ناجي‌اش شده،<\/h4>

تازه فهميدم که اون دختر کيه و اون ناجي کيه!<\/h4>

يک روز که براي روز معلم براي يکي از استادام گل برده بودم<\/h4>

يکي از بچه‌ها دسته گلم رو از پنجره شوت کرد بيرون، منم سرک کشيدم<\/h4>

ببينم کجاست که ديدم افتاده تو بغل اون دختره! خلاصه اين شد<\/h4>

ماجري خواستگاري ما و الان هم استاد شمام! کسي سوالي نداره؟<\/h4>