وبلاگ :
بـــآشــگــاه پَــــرواز ..
يادداشت :
شعبه2افتتاح شد!
نظرات :
20
خصوصي ،
264
عمومي
نام:
ايميل:
سايت:
مشخصات شما ذخيره شود.
متن پيام :
حداکثر 2000 حرف
كد امنيتي:
اين پيام به صورت
خصوصي
ارسال شود.
+
طناز
يکي از فاميلون تعريف ميکرد: يه دوست و همکار داشتيم تو دفترمون هر وقت دور هم بوديم اينو ميفرستاديم بره بستني بگيره اينم از اونجايي که علاقه وافري به بستني ليواني داشت هميشه ليواني ميگرفت هميشه هم وقتي برميگشت همه غرغر که ااي بابا اين يارو چرا واسه بستنياش قاشق نميزاره و اين حرفا.
ازين جريانات 5-6 ماه گذشت يه بار وسيله ميخواستم رفتم سر کشوش ديدم 50-60تا قاشق بستني توشه(ازونايي که پوستش کاغذيه)
گفتم:... اينا چيه تو ميزت؟!:|
گفت:اين يارو بستني فروشه هر دفعه ميرم پول خرد نداره چسب زخم ميده گذاشتم اونجا يه وقت لازم ميشه!!
ما :| :)))))))))))