به بابام گفتم سوئيچ ماشينو بده...
گفت : مي خواي بري جايي؟
گفتم : بله پدر عزيزم!
(ستاد مبارزه با فتنه ي پَ نَ پَ - واحد فرزند خلف !!)
-----------------------------------------------------------------
رفتيم پايگاه انتقال خون ميگه شمام اومدين خون بدين؟
گفتم بله اومديم خون بديم.
شما هم بفرماييد بساط لودگي تون رو جاي ديگه پهن کنيد.
يارو همون جا به گريه افتاد و ابراز پشيموني کرد.
(ستاد مبارزه با فتنه پــَ نــَ پــَ - واحد نهي از منکر)
-----------------------------------------------------------------
ماه رمضوني 6 صبح رفتم تهران، 9 شب برگشتم خونه خسته و کوفته ميپرسم
مامان شام چي داريم؟ ميگه گشنته؟
چند ثانيه سکوت ميکنم، چشامو ميبندم و يه نفس عميق ميکشم .
آروم و با طمانينه ميگم : بله گشنمه!
(ستاد مبارزه با فتنه پــَ نــَ پــَ - واحد کظم غيظ)
-----------------------------------------------------------------
نوزاده تو بغل مامانش گريه ميکرده مامانه ميگه قربونت برم گرسنته؟
بچه هه به اذن خداوند
ميگه: پَ نَ پَ دارم براي گرسنگان و زلزله زدگان سومالي گريه ميکنم!!
(واحد نفوذي پ نه پ)
-----------------------------------------------------------------
رفتم دستتشويي هي دارم در ميزنم! ميگه هاااان، دستشويي داري؟
پـَـــ نــه پـَـــ خواستم بگم آخريم مهلت ثبت نام جشنواره
حساب هاي قرض الحسنه بانک صادراته، جا نموني!
طرف اومد بيرون گفت خاک بر سرتون کنن که فقط بلدين از اين چرت و پرتا بگين...
(کميته مبارزه با فتنه پـَـــ نــه پـَـــ , ستاد سيار مستقر در توالت عمومي)