ساعت ویکتوریا

نام:
ايميل:
سايت:
   
متن پيام :
حداکثر 2000 حرف
كد امنيتي:
  
  
 
+ طناز 
ادامه

مهر : عاشق دختري ميشي كه فكر مي كني اونم تورو خيلي دوست داره و بعد از يك دوران عاشقي سخت بالاخره به خودت جرات ميدي و ميري خواستگاري دختره اما دختره يك سيلي آبدار مي زنه تو گوشت و ميگه بي ناموس من تو رو مثل داداشم دوست داشتم اما تو سو استفاده كردي و تو تا آخر عمر ديگه ازدواج نمي كني.

آبان : چپ و راست واست دوست دختر رديف ميشه و هميشه 30 - 40 تا دوست دختره آن لاين داري و 50 - 60 تا هم آف لاين . همه عاشقتن و مي خوان زنت بشن اما تو اصلاً علاقه اي به ازدواج نداري و سرانجام در سن 35 سالگي به علت مصرف زياد دوست دختر سكته مي كني و ميميري.

آذر : سه بار ازدواج مي كني و از هر زنت صاحب 9 فرزند ميشوي . همه زنهات تو رو از خودشون بيشتر دوست دارن و هميشه بهت ميگن سرورم اگه چيزي ميل دارين واستون بيارم. هر سه زنت تو يك خونه در كنار هم زندگي مي كنن و اصلاً باهم مشكلي ندارن . كار بيرون از خانه هم انجام نمي دي فقط سرماه به سرماه ميري پول يارانه ات رو ميگيري (فكر كنم 31 نفر هستين هر كدوم 45 هزار تومان اوه چقدر ميشه) كلاً آدم خوشبختي هستي .

دي : ميري خواستگاري دختر همسايه تون و با هم نامزد ميشين بعد از شش ماه دختره مريض ميشه و كم كم كور ميشه اما تو بخاطر پيماني كه با او بستي باهاش ازدواج مي كني و سالها با هم زندگي مي كنين .

بهمن : با دختره مورد علاقه ات نامزد ميشين و بعد از 3 سال دوران نامزدي شيرين موقع عروسي سر سفره عقد عاقد سه بار از دختره مي پرسه آيا حاضره زن تو بشه و اون ميگه نه

اسفند : يك روز اتفاقي چشمت به پير زن همسايه مي افته و ناخودآگاه عاشقش ميشي و موضوع رو به مامانت ميگي اما اونا مخالفت مي كنن و ميگن اين سن مامان بزرگتو داره اما تو ميگي مهم عشق و تفاهمه كه ما داريم سن و سال كه مهم نيست و با مخالفت شديد پدر و مادر با هم ازدواج مي كنين اما شب عروسي عروس از شدت خوشحالي سكته مي كنه و مي ميره.

راستي شما متولد چه ماهي هستيد؟من جولاي م يا همون تير
پاسخ

منم اكتبرم...