گربهه با چشم کبود فرار کرد
با اين کارش خروسو خواستگار کرد
اومد جلو صداشو صوف و صاف کرد
به عشق خود يه دفعه اعتراف کرد:
" سلام عزيزم، صد و بيستا سلام
دوست دارم، عاشقتم، والسلام
مرغ قشنگ پر سيا، دمت گرم
اون نوک بي کلاژن خمت گرم
حس ميکنم به خاطرت ميتونم
طپش طپش واي از طپش بخونم
به من بگو براي يادگاري
با بولوتوث عکسي برام مياري؟
عزيز من، نون و پنير و سبزي
گرون تري، بيشتر از اين ميارزي
ادامش کامنت بعدي