در کلاس درس استاد دانشگاه خطاب به يکي از دانشجويان ميگه انواع استرس رو توضيح بده و استرس واقعي کدومهدانشجو ميگه : دختر زيبائي رو کنار خيابان سوار ميکني. اما دختره کمي بعد توي ماشينت غش مي کنه. مجبور مي شي اونو به بيمارستان برسوني. در اين لحظه دچاراسترس آنهم از نوع ساده ميشي!در بيمارستان به شما مي گن که اين خانم حامله هست و به تو تبريک ميگن که بزودي پدر ميشي . تو ميگي اشتباه شده من پدر اين بچه نيستم ولي دختر با ناله اي ميگه چرا هستي. در اينجا مقدار استرس شما بيشتر ميشه. آن هم از نوع هيجاني!در خواست آزمايش دي.ان.اي مي کني. آزمايش انجام ميشه و دکتر به شما ميگه : دوست عزيز شما کاملا بيگناهي ، شما قدرت باروري نداريد و اين مشکل شما کاملا قديمي و بهتر بگويم مادرزاديه خيال تو راحت ميشه و سوار ماشينت ميشي و ميري.توي راه به سمت خونه ناگهان به ياد 3 تا بچه ت ميفتي …؟
و اينجاست که استرس واقعي شروع ميشه!