• وبلاگ : بـــآشــگــاه پَــــرواز ..
  • يادداشت : ادامه!
  • نظرات : 10 خصوصي ، 188 عمومي
  • ساعت دماسنج

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + طناز 

    مسافرکش بدون مسافر داشته ميرفته يهو کنار خيابون يه مسافر مرد با قيافه ي مذهبي ميبينه کنار ميزنه سوارش ميکنه و مسافر صندلي جلو ميشينه يه دقيقه بعد مسافر از راننده تاکسي ميپرسه :آقا منو ميشناسي ؟
    راننده ميگه : نه
    يهو راننده واسه يه مسافر خانوم که دست تکون ميده نگه ميداره و خانومه عقب م
    يشينه مسافر مرد از راننده دوباره ميپرسه منو ميشناسي؟
    راننده
    ميگه : نه. شما ؟
    مسافر مرد ميگه : من عزرائيلم راننده ميگه : برو بابا اُسکول گير آوردي؟

    يهو خانومه از عقب به راننده ميگه :ببخشيد آقا شما دارين با کي حرف ميزنين؟
    راننده تا اينو ميشنوه ترمز ميزنه و از ترس فرار ميکنه.

    بعد زنه و مرده با هم ماشينو ميدزدن .....
    پاسخ

    آره شنيده بودمش...